آمدم ولی نرسیدم، آمدم ولی باز نگشتم.

اگر بخواهی در دیروز بمانی به فردا نمیرسی . ﺭِﮔﺎ در زبان کُردی به معنای راه و مسیر میباشد.

آمدم ولی نرسیدم، آمدم ولی باز نگشتم.

اگر بخواهی در دیروز بمانی به فردا نمیرسی . ﺭِﮔﺎ در زبان کُردی به معنای راه و مسیر میباشد.

آمدم ولی نرسیدم، آمدم ولی باز نگشتم.

امشب آرام بخواب
خدا از هرچیزی که
قرار است فردا با آن روبرو شوی
بزرگ تر است...!

. -. -. -. -. -. -. -. -. -. -. -. -.-.

آرزو میکنم
کتابهای خوب بخوانی
آهنگهای خوب گوش کنی
عطرهای خوب ببویی
با آدمهای خوب حرف بزنی
و فراموش نکنی که
هیچوقت دیر نیست
بودن کسی که میخواهی...

بایگانی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

فردی در ترافیک جلوی ما می‌پیچد: احمق
ما که جلوی دیگران می پیچیم: زرنگ
کسی جواب تلفن مارا ندهد: بی معرفت
ما که جواب ندهیم: گرفتار
فرد بلند تر از ما: دراز
کوتاه تر از ما: کوتوله
همکار جزئی نگر: وسواسی و ایرادگیر
ما جزئی نگرتر باشیم: دقیق
فردی که لیوان آب ما را چپه کرد: کور
پای ما به لیوان آب دیگری خورد: شعور ندارد لیوان را سر راه گذاشته

دنیای قضاوت ها و تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش های خودمان.

پ ن: آخر سال هست و همه امون کلی تو سال ٩٩ زجر کشیدیم، مراقب همدیگه باشیم

 

Rega
۲۲ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۰۹ ۱۲ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Rega
۱۰ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۴۹

عصر جمعه

دقیقاً همون عصر و غروب دلگیر جمعه که همیشه همه آدمها ازش نالانن واسه من فرق داشت

یه خبر مسرت بخش نه نه خبر نبود یه مژده یه نوید یه چراغ روشن یه سوسوی کور در دور دست که خیلی بهش امیدوار شدم چراغی رو تو دلم روشن کرد که واقعا حالمو دگرگون کرد ازین رو به اون رو شدم توی این چند ساعتی که گذشته.

 

اصلاً منی که توی این چهار سال گذشته هیییچ چراغ روشن و هیچ امیدی به زندگی واسم نمونده بود با این نوید و این خبر خوب تمام درهای دنیا انگار به روی من باز شدن

انگیزه پیدا کردم امید پیدا کردم اصلاً هدفهام واسم روشن‌تر شدن و دلیل محکم تر واسه دستیابی شون پیدا کردم صد برابر بیشتر از قبل

غروب جمعه شیرینی بود فراموش نشدنی

 

 

پ. ن : از این غروب جمعه های شیرین واسه همه تون آرزو میکنم

 

 پ. ن:  این روز و این تاریخ در آخرین ماه سال بماند یادگار برای روز وصال این مژده شیرین

جمعه هشتم اسفند نود و نه

 

 

 

Rega
۰۹ اسفند ۹۹ ، ۰۳:۲۲ ۳ نظر

 

چند وقتی هست که میخام درباره خودم بنویسم ولی هی بالا پایینش میکنم از کجا و چطوری شروع کنم

 

نمیدونم تا بحال به دیوار بلند بن بست توی زندگیتون رسیدین یا نه.

ولی من الان دقیقا ته این بن بست سهمگین هستم.

 

نمیدونم چطور شد که به این وضع دچار شدم منی که یکروزی الگوی خیلیها بودم توی کار و پشتکار و موفقیت. ته اعتماد به سقف بودم به گفته همه کسانی که می‌شناختنم، ولی الان جایی هستم که افسرده شدم بی انگیزه شدم و رمقی و دلخوشی برای انجام هیچ کاری توی زندگیم ندارم.

 

هدف دارم. برنامه واسه جبرانش دارم ولی پای عمل کردن که میفته کاهلی و بی انگیزگی توانمو میگیره. اتفاقات چند سال گذشته چنان اعتماد به نفسم رو ازم گرفته که جرات نمیکنم هییچ اقدامی بکنم.

 

از خودم ناراضی ام و دیگه دوست ندارم اینطوری باشم. دیروز یکدوره اعتماد به نفس به نام  «منِ جدید» شرکت کردم امروز فایلهاشو خوندم عالی بود و دقیقا داشت مشکل منو بیان می‌کرد و دلایلش و راهکارهاشو میگفت.

اولین تمرینش رو انجام دادم تا الان میخام ادامه بدم و برگردم به اووووج خودم روزهای طلایی. میخام تعهدی که این چند وقته کم رنگ شده بود رو دوباره داشته باشم به هر سختی. 

تصمیم گرفتم عوض بشم تغییر کنم وبشم همون آدمی که الگوی خیلییییی از اطرافیانم بودم. نمیخام کم بیارم دیگه. سختی‌هایی که کشیدم توی این چند سال خیلی خیلی خیلی سنگین تر و سخت تر و کمر شکن تر از تمرین‌های منِ جدید هستش. 

تعهد تنها وظیفه و کلمه ای هستش که منو میتونه ازین وضعیت خلاص کنه. تعهد به خودم، آینده قشنگم منِ جدیدم و شخصیت جدیدی که قراره بهش تبدیل بشم 

تعهد به کارهام و انجام تمرین‌های این دوره منِ جدید  تنها پل واسه گذر ازین وضعیتِ.

 

Rega
۰۷ اسفند ۹۹ ، ۰۳:۰۶ ۱۰ نظر